عید نامه
بهار ، فصلِ من ، ماهِ عشق داره میاد .
چه خبری بهتر از نو شدنِ سال . هر سالی که تموم میشه من مقایسه اش میکنم با سالِ قبلم . مدام با خودم میگم امسالم چطور گذشت ؟ بهتر از سالِ قبل ؟ بدتر از سالِ قبل ؟ امسال موفق بودم ؟ از لحاظِ روحی آرامش داشتم ؟
خب سالِ 94 و دوست داشتم . بر خلافِ بالا و پایین هایی که داشت ، بر خلافِ اوضاعِ اقتصادی بد اما رو به رشدی که برامون رقم زد من دوستش داشتم .
یه زمانی فکر میکردم سالِ 94 که بیاد و من برسم به 24 سالگی باید این سال برام خیلی خیلی خاص باشه . تقریبا و تا حدودی بود اما در زندگیِ شخصیِ خودم چندان تغییراتی رخ نداد که این 24 سالگی برام خیلی خاص باشه . نمیگم بد بود فقط میگم که یه روتینی بود که هم خوب بود و هم مثلِ یه جاده ی کفی و آروم بود . که خدا رو شکر میکنم بابتش . همین که هیجاناتِ منفی نداشت باعث میشه که خوشحال باشم .
امسال اسفند ماهم مثلِ هر سال پر از شورِ زندگی نبود . نمیدونم چرا امسال اسفند واقعا اسفند نبود . انگار یه چیزی کم داشت ، یه حسِ ناب و درخشانی که همراه با بوی عید بود همیشه . امسال اسفند ماه بی سر و صدا اومد و رفت . این رفتنِ برق آساش برام جای تعجب داشت .
یه جایی خوندم که نوشته بود اگه بهتون سخت میگذره خدا رو شکر کنین که این سخت میگذره و نمیمونه ! برام جالب بود . این اواخر یکم همه چی پیچیده و سخت شده اما چیزی نیست که نتونم از پسش بر بیام . چیزی نیست که به دیوونگی برسه ! من آدمِ این روزای سختم و همچنان امتحان پس میدم !
خدا رو شکر میکنم برای سلامتی که سالِ 94 به خانوادم داد ، برای شادی و شعفی که نصیبمون شد و خانوادمون رو از قبل بزرگتر کرد ، برای حرکتای رو به رشد و پرتابهای خوب و آینده داری که سرِ راهمون قرار گرفت ، برای 5 ساله شدنِ رابطه ای که خیلی فراز و نشیب داشت ، برای سقفی که بالای سرم بود و زمستونِ سرد و احساس نکردم ، برای پدر و مادری که همیشه تمامِ تلاششون و برای خوب بودنم کردن ، برای خواهری که همیشه همدم بوده و نفسم به نفسش بسته ، برای هر چیزِ کوچیک و بزرگی که توی سالِ 94 کنارِ خودم داشتم .
امیدوارم سالِ 95 برای همه سالِ خوبی بشه .